کلاه فروش و میمونها
تاریخ : دو شنبه 17 / 4برچسب:داستانک,مطالب طنز,
نویسنده : هادی

  کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در 
گوشی محکمی به او زد و گفت :

فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری ؟!





:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
به وبلاگ من خوش آمدید ، امیدوارم از مطالبی که براتون میذارم خوشتون بیاد و ازشون در تمامی مراحل زندگیتون استفاده کنید تا بتونم سهم هرچند خیلی کوچکی در موفقیت ایرنیان عزیزی که این وبلاگ رو میخونن داشته باشم. ممنون

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 540
بازدید کل : 121482
تعداد مطالب : 226
تعداد نظرات : 62
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پرواز به سوی شادی و موفقیت و آدرس moafagh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.